دلنوشته‌هاي دلنشين
دلنوشته‌هاي دلنشين


آتـش ِ عـشق

حـمید مـصدق:

مـن بـه خـود می گـویـم:

 

چـه کـسی بـاور کـرد

جـنگــل ِ جـان مــرا

آتـش ِ عـشق ِ تـو خـاکـستر کــرد؟

 


پنج شنبه 13 آذر 1393برچسب:آتش, اتش,آتش عشق,جنگل,حمید مصدق,شعر,شعر معاصر,

|
 

آتشی در سایهء مژگان من

ای شب از رویای تو رنگین شده

سینه از عطر توام سنگین شده

ای به روی چشم من گسترده خویش

شادیم بخشیده از اندوه بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک

هستیم زآلودگی ها کرده پاک

  

ای تپش های تن سوزان من

آتشی در سایهء مژگان من

ای ز گندمزارها سرشارتر

ای ز زرین شاخه ها پر بارتر

ای در بگشوده بر خورشیدها

در هجوم ظلمت تردیدها

با توام دیگر ز دردی بیم نیست

هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست 

ای دل تنگ من و این بار نور؟

هایهوی زندگی در قعر گور؟

  

ای دو چشمانت چمنزاران من

داغ چشمت خورده بر چشمان من

پیش از اینت گر که در خود داشتم

هرکسی را تو نمی انگاشتم

  

درد تاریکیست درد خواستن

رفتن و بیهوده خود را کاستن

سر نهادن بر سیه دل سینه ها

سینه آلودن به چرک کینه ها

در نوازش، نیش ماران یافتن

زهر در لبخند یاران یافتن

زر نهادن در کف طرارها

گمشدن در پهنه بازارها

 

آه، ای با جان من آمیخته

ای مرا از گور من انگیخته

چون ستاره، با دو بال زرنشان

آمده از دور دست آسمان

جوی خشک سینه ام را آب تو

بستر رگهایم را سیلاب تو

در جهانی اینچنین سرد و سیاه

با قدمهایت قدمهایم براه

  

ای به زیر پوستم پنهان شده

همچو خون در پوستم جوشان شده

گیسویم را از نوازش سوخته

گونه هام از هرم خواهش سوخته

آه، ای بیگانه با پیرهنم

آشنای سبزه واران تنم

آه، ای روشن طلوع بی غروب

آفتاب سرزمین های جنوب

آه، آه ای از سحر شاداب تر

از بهاران تازه تر سیراب تر

عشق دیگر نیست این، این خیرگیست

چلچراغی در سکوت و تیرگیست

عشق چون در سینه ام بیدار شد

از طلب پا تا سرم ایثار شد

این دگر من نیستم، من نیستم

حیف از آن عمری که با من زیستم

. . . . . . . . . .

ای لبانم بوسه گاه بوسه ات

خیره چشمانم به راه بوسه ات

ای تشنج های لذت در تنم

ای خطوط پیکرت پیرهنم

آه  می خواهم که بشکافم ز هم

شادیم یک دم بیالاید به غم

آه، می خواهم که برخیزم ز جای

همچو ابری اشک ریزم های های

  

این دل تنگ من و این دود عود ؟

در شبستان، زخمه های چنگ و رود ؟

این فضای خالی و پروازها؟

این شب خاموش و این آوازها؟

  

ای نگاهت لای لائی سِحر بار

گاهوار کودکان بیقرار

ای نفسهایت نسیم نیمخواب

شسته از من لرزه های اضطراب

خفته در لبخند فرداهای من

رفته تا اعماق دنیا های من

  

ای مرا با شور شعر آمیخته

اینهمه آتش به شعرم ریخته

چون تب عشقم چنین افروختی

لاجرم شعرم به آتش سوختی


 

ماه تابان

کاظم بهمنی:

 

تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم

روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم



حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست

یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم

 

ماجراهایی که با من زیر باران داشتی

شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم

 

بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود

من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!

 

ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من!

من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم

 

لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید

تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم

 


 

شعر سيب دكتر حميد مصدق و جواب‌ فروغ قرخ زاد و ديگران

حمید مصدق:



تو به من خنديدي و نمي دانستي
...
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم

باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلود به من كرد نگاه

سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

و تو رفتي و هنوز،

سالهاست كه در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم

و من انديشه كنان غرق در اين پندارم

كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت



فروغ فرخ زاد :



من به تو خنديدم

چون كه مي دانستم

تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه سيب را دزديدي

پدرم از پي تو تند دويد

و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه

پدر پير من است

من به تو خنديدم

تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو ليك

لرزه انداخت به دستان من و

سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك

دل من گفت: برو

چون نمي خواست به خاطر بسپارد

گريه تلخ تو را

و من رفتم و هنوز

سالهاست كه در ذهن من آرام آرام

حيرت و بغض تو تكرار كنان

مي دهد آزارم

و من انديشه كنان غرق در اين پندارم

كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت...



جواد نوروزی :



دخترک خندید و

پسرک ماتش برد !

که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده

باغبان از پی او تند دوید

به خیالش می خواست،

حرمت باغچه و دختر کم سالش را

از پسر پس گیرد !

غضب آلود به او غیظی کرد !

این وسط من بودم،

سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم

من که پیغمبر عشقی معصوم،

بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق

و لب و دندانِ

تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم

و به خاک افتادم

چون رسولی ناکام !

هر دو را بغض ربود...

دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:

" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "

پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:

" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "

سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !

عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !

جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،

همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:

این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت ... !



مسعود قلیمرادی:



او به تو خندید و تو نمیدانستی

این که او می داند

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

از پی ات تند دویدم

سیب را دست دخترکم من دیدم

غضبآلود من نگاهت کردم

بر دلت بغض دوید

بغض چشمت را دید

دل دستش لرزید

سیب دندان زده از دست دل افتاد به خاک

و در آن دم فهمیدم

آنچه تو دزدیدی سیب نبود

دل دردانه ی من بود که افتاد به خاک

ناگهان رفت و هنوز

سالهاست که در چشم من آرام آرام

هجر تلخ دل و دلدار تکرار کنان

می دهد آزارم

چهره ی زرد و حزین دختر من هر دم

می دهد دشنامم

کاش آنروز در آن باغ نبودم هرگز

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که خدای عالم

زچه رو در همه باغچه ها سیب نکاشت؟


 

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد



در اين وبلاگ حرف دل عاشقان و دلدادگان را به زبان شعر، از زبان شاعران بيان خواهيم كرد.

دوستان مي‌توانند شعرهاي مورد نظر خودشان را برايمان بفرستند تا با ذكر نامشان در سايت درج گردد، شما ميتوانيد شعر مورد نظر خودتان را به هر شخصي اهدا كنيد.

همچنين مي‌توانيد در وبلاگ عضو شويد تا شعرهاي جديد وبلاگ به ايميلتان ارسال شود.

در پايان ميگم در بخش دست نوشته هاي شبگرد، دست نوشته‌هاي خودم را به اشتراك ميگدارم. اگر خوانديد نظر بدهيد و اگر خواستيد در وبلاگتون و يا جاي ديگر از آن‌ها استفاده كنيد خواهشا با ذكر منبع باشد



نازترین عکسهای ایرانی

 

عاشقانه
هزليات
سخني با خود
مناسبتي
دست نوشته‌هاي شبگرد
اشعار ترکی

 

شبگرد

 

مهر 1394
تير 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393

 

خون
گؤزیوه
اولابیلمز
قلبی داغلی
نه وار؟
آزربایجان سنه سلام سویله رئم
اوز سئوگیلیم
تارچی
سنی من چوخ سئویرم
اهل خراباتم
تنها تو می مانی
پنج وارونه چه معنا دارد
دلم آشفته آن مايه ناز است هنوز
آهنگ جنون
آتـش ِ عـشق
آتشی در سایهء مژگان من
ماه تابان
متن آهنگ یكی هست از مرتضی پاشایی
کلید طلسم
تبعید

 


 تبادل لینک هوشمند 

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دلنوشته‌هاي دلنشين و آدرس DNDN.lxb.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
از روزگار خسته ام
دختر غمگین
کتابخانه الکترونیکی
همسفر
♂ عاشقانه های شرجی ♀
شارژ سيم كارت
لذت تنهايي
گیسو55
دهكده عشق
يه دخي تنها
♥نغمه تنهایی♥
حرف ها از ته دل
عاشقانه
gps ماشین ردیاب
دیلایت فابریک
جلو پنجره لیفان ایکس 60

 

شارژ همراه اول
شارژ ايرانسل
حمل و ترخیص لباس از چین به ایران
حمل و ترخیص لنج دبی
جلو پنجره لیفان ایکس 60

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->